برادران
خواهران
مگر چقدر از انقلاب پنجاه و هفت گذشته؟
مگر چقدر از دفاع مقدس دهه شصت گذشته؟
چند سال از قطعنامه گذشته؟
چند سال از تمام شدن زیست امام بر روی این کره خاکی، بین ما گذشته؟
برادران
خواهران
من امروز از سر شک، با تقویم چک کردم
از انقلاب پنجاه و هفت، چهل سال گذشته
از تمام شدن جنگ، بیست و نه سال گذشته
از رحلت امام، بیست و نه سال گذشته
پدر جان شما متولد چه سالی هستی؟
«چهل پسرم»
مادر جان شما متولد چه سالی هستی؟
«چهل و دو پسرم»
خانم شما متولد چه سالی هستید؟
«شصت و دو آقا»
برادر جان شما چطور؟
«شصت برادر»
ولی شبیه آدم های دهه نود هستید!
پدر جان شما جنگ را دیدی؟
«ندیدم! جنگیدم پسرم!»
مادر جان شما چطور؟
«حسش کردم با تمام وجود پسرم!»
خانم شما چطور؟
«هنوز شب ها ترس بمباران ها را دارم!»
برادر شما چطور؟
«خاطره پدر های رفته دوستانم را نمیتوانم فراموش کنم!»
عجیب است ولی انگار اصلا جنگ ندیدید!
چقدر از روزهای جنگ دور شده اید
چقدر از آرمان ها فاصله گرفته اید
یادتان هست یک لقمه را بیست ملیون میخوردیم؟
حالا معده هایمان بزرگ تر شده یا امیالمان؟
«تو سرت باد دارد پسرم! من هم روزی شبیه به تو بودم، جنگ بیست و نه سال است تمام شده، آدمیزاد آسایش میخواهد!»
عجیب است پدرجان، انگار شما همین دیروز متولد شده اید
این شعار از دهان شما بیرون نیامده؟ جنگ جنگ تا رفع کل فتنه؟
فتنه ها تمام شده یا ما کور شده ایم؟
«تو گویا خیلی دوست داری عزای مادر ها را ببینی پسرم!»
عزای مادرها در رثای فرزندانی که جانشان را برای حق میدهند دیدنی است، تقلای مادرها برای فراری دادن فرزندانشان از حق شرمساری است.
«تو جواب کودکی های من را میدهی؟ جنگ و نبرد برای تو جذاب است آقا! نه برای من نسل سوخته»
خواهرم نسل سوخته من هستم که باید مجاهدت شما را برایتان بازگو کنم، کودکی هایتان لی لی بود و خاله بازی؟ ببخشید که لازم بود اول خون بازی شود تا راه برای خاله بازی باز شود
«تند می روی جوان، اگر جنگ و انقلاب ثمره اش همان دوستان پدر از دست داده من هستند، دوست دارم دهه نودی باشم اصلا، که آن ها حالا بخورند و من لقمه ای بیش تر نداشته باشم!»
برادر درد تو، درد لقمه های بیشتر است با اینکه زاده نسل گلوله های بیشتر بودی.
پدرم
مادرم
خواهرم
برادرم
برای فراموشی زود بود
زود است
وقتی شب هنوز دنبال ماست
کدام اکسیر را به خوردتان دادهاند؟
کدام نان آغشته ای را خورده اید
این فراموشی زود رس
عجیب است
سرطان است
جای خودتان را در کتاب تاریخ خالی نکنید
داستان هنوز ادامه دارد.
پ ن:
#اشرافی_گری_شاخ_و_دم_ندارد
درباره این سایت